حال من و دیوار می فهمـــه
این پاکت سیگار می فهمــه
روزایی که خط زدم از تقویــم
شبهای تاره , تار می فهمـه
حال من و پاییــز می فهمه
رویای غم انگیـز می فهمه
بارونی ام , هم بغض پاییزم
اشکم که شد اویز می فهمه
حال من و بـــارون می فهمه
چشمی که شد پرخون می فهمه
تو کوچه ها ویـــرون و سرگردون
تنها فقط مجنــون می فهمه
حال من و خودکــار می فهمه
این شعر معنــادار می فهمه
زندگی من تلخ مثل زهــر
ایستاده پای دار,می فهمه
حال من و این ساز می فهمه
چون با منه دمساز,می فهمه
شعرای من از عشق تو لبریز
دردی که شد اواز می فهمه
حال من و این بار می فهمه
تو اخرین دیــــدار می فهمه
سهم من از دنیا,یه رخت سفید
کار گذشــت از کار می فهمه
نظرات شما عزیزان:
من زرد می شوم
و تا کفشهای رفتنت جفت می شود
غریب می مانم
و نیلوفرانه دوستت دارم
نه مثل مردمی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کنند
من درست مثل خودم
هنوز و همیشه
دوستت دارم
برچسبها: